منُ این روزهام

ساخت وبلاگ

روز اول پاییزتون ایشالا بخیر خوشی گذشته باشه دوستای خاموش روشن صندوقچه ما امیدوارم پاییز زمستون خوبی رو همراه با سلامتی دل خوش موفقیت پیش رو داشته باشیدوقتی همسری نیست اصلا دوست ندارم دلم نمیاد مثل همیشه سلام بدماز این روزهام میگم که وقتی همسری میاد بخونه بدونه چیکار میکردم اخه ما عادت داریم هرکاری میکنیم هر اتفاقی میفته برای هم تعریف میکنیم مخصوصا من الانم بخاطر محدودیت تو صحبت هامون نمیشه اونجوری که دلمون میخواد باهم حرف بزنیمتو یکی از وبلاگا خوندم نوشته بود سربازی خر است اخ این جمله چقدر به من چسبیدخوب براتون بگم از عقد پسرعموی خوبم که از بس رقصیدم پاهام سه تا تاول زد هر اهنگی میزد فارسی ترکی عربی تکنو.... من هنرنمایی میکردمبه همسری مامان همیشه میگم اگه رشته رقص بود من حتما این رشته رو تا phd ادامه میدادم519213_800179.gif نفسیمم همیشه در پاسخ به این حرفم میگه بسه خوشم نمیادتوی اتاق عقد من تا لحظه اخر بودم فیلمبرداری میکردم اخه یکمی دیر شده بود به عمو زن عموم گفتم برید من حواسم هست خیالتون راحت خلاصه من همراه عروس داماد اومدم تو قسمت خانوما اونم یک ساعت نیم بعد از شروع مراسم فیلمبرداری هم با من بود چون فیلمبردار نداشتن خلاصه اینکه بسیور زحمت کشیدم و فردای مراسم زنمو عموم زنگ زدن تشکر کردن گفتن ایشالا برای عروسی خودت با ابکش اب میاریمبا مامان صبح مراسم عقد رفتیم ارایشگاه توی صحبت ها من گفتم اره منم بیمارستان فلان جا هستم خانوم ارایشگر نذاشت من جمله رو تموم کنم گفت ای بابا من میگم چقدر چهرتون اشناست پس شما رو اونجا دیدم اینگونه شد که حرف من موند دیگه نتونستم بگم از ماه اینده میرم هنوز نرفتم شما چجوری منو اونجا دیدیدبعدم بجواب ازمایشش رو اورد خوندم براش حالا دیروز باز با مامان برای اصلاح ابرو رفتم امپول داره میگه میشه برام بزنینمیدونم بعضی ها چه فکری با خودشون میکننهم من هم مامان کلی بهش سفارش کردیم که ابروی بنده رو زیاد برندار دخترونه میخوام میگه وا انقدر حساس نباشید الان دخترای ده دوازده ساله میان ابرو برمیدارن رنگ میکنن منم گفتم من خودم دوست ندارم ابروهامو زنونه بردارید انگار حالا چه کار خوبی میکنن که مثلا من جا موندم ازش اینا همش اسیب برای جامعه این چیزارو میشنوم خیلی متاسف میشم دلم میسوزه برای چیزایی که جابجا شده بچه هایی که دیگه بچگی نمیکنن کارشون شده تقلید از تی وی شو ادامای اطرافشون حالا این خانوم با کلی سفارش ابروهای بنده رو اونجوری که میخواستم برنداشت بهم میاد اما اونی که میخواستم نشد وقتی خودمو تو اینه دیدم گفتم کجایی اقای نفس که ابروم همونی که خواستی شد همیشه بهم میگه ابروتو پهن بردارو شیطونی

به سفارش خواسته همسری چند روز پیگیر چشم پزشکی اکو بودم البته بعد از تقریبا دوماه از حرف همسری رفتم دکتر اینجاها هستش که میگم همسری خیلی بهتر از منه حالا اگه من به نفسیم میگفتم برو ایشون پشت گوش مینداخت یک هفته نه دوماه من چه غوغایی میکردمدیروز قلبمو تو مانیتور دیدم صداشو شنیدم وای چه ذوقی کردم از دیروز تا حالا تصویرش جلوی چشمامِ بالاخره خونه نفسیمو دیدمپیش دکتر بودم همسری دوبار زنگ زد اولی رو جواب دادم دومی رو نمیشد جواب بدم خیلی ناراحت شدم همسری کلی تو صف میره نوبتش میشه من رد میکنم اخه رو در اتاق دکتر نوشته بود از موبایل استفاده نکنید من اولین بار اروم جواب دادم دومین بار داشتم با دکتر حرف میزدم نمیشد جواب بدم فداش بشم ده دقیقه دیگه زنگ زد بهش گفتم دکتر گفته چیزیت نیست چشمامم استیگمات موقع مطالعه بد عینک بزنم اما خودم خواستم برام ام ار ای بنویسه برم خیالم راحت بشه تو بیمارستان تا مامان متوجه شد همسری زنگ میزنه گفت من میرم دبل سی میدونستم الکی رفته میخواد من راحت حرف بزنم اخه من بعد از پنج سال هنوزم خجالت میکشم پیش مامان با همسری بحرفم تا الانم اسم کوچیک همسری رو پیش مامان نبردم نمیدونم این دیگه چه مدلی از خجالت منه

از ارشد همسری بگم که همون دانشگاه کارشناسی خودش قبول شده اما رشته ایی که خیلی دوست داره نیست نفسیم سازه دوست داره اما سازه های هیدرولیکی قبول شده حالا معلوم نیست بره یا نه بمونه سربازی رو ادامه بده ایشالا هرچی به صلاحمونه برامون پیش بیادمرسی از اون دوستایی که میان با صلوات شمار پایین وبلاگ برای جور شدن شرایط ما صلوات میدن شاید دوستای خودم تو دنیای واقعی برای مشکل من دعا نکنن اما دوستای غیرمجازی این همه به ما لطف دارن راستیتش همیشه وقتی میخوندم بعضی از بچه های وبلاگی میان میگن که شما دوستای غیرمجازیمو از دوستای واقعیم بیشتر دوست دارم باورم نمیشد اما الان خودم شماها رو خیلی خیلی بیشتر از دوستام تو دنیای واقعیم دوست دارم نه بخاطر صلوات شمار بخاطر خیلی چیزایی که ترجیح میدم نگم حسش برای خودم بمونهاز خودم بگم که فردا قرار با دوستم برم دانشگاه تا برگه اشتغال به تحصیل بگیرم از این ماه میرم بیمارستان نزدیک خونمون به عنوان کاراموز این ترمم بیست و سه واحد برداشتم بیست یک واحدم تخصصی شد اینجاس که من میپرسم کی میخواد این واحدها رو پاس کنه شما یکصدا جواب بدید دشمن روزهای زوج کلاس دارم تا بیام خونه ساعت میشه هفت ونیم هشت فقط یک روز زود میام شاید ساعت شش برسم خونه روزهای فرد هم میرم بیمارستان اما معلوم نیست دوشیفت وایسم یا یک شیفت اگه دو شیفت باشه تا بیام خونه میشه هشت ایشالا همیشه ادم سلامت باشه این کارا هم باشه همیشه قبل از هر چیزی از خدا سلامتی بخوایین عزیزای منشاید این ترم خیلی خسته بشم وقت کم بیارم اما به خودم میگم فافا اول هرکاری این سختیها هست تو جوونی اول راهی باید انرژی داشته باشی خیلی دوست دارم همینجایی که کاراموزی میخوام برم استخدام بشم هم به خونمون نزدیکه هم بالاخره به استقلال مالی میرسم چیزی که از دبیرستان تو فکرش بودماما هروقت مطرح میکردم با برخورد مامان روبرو میشدم یادمه اول دبیرستان که بودم همش به این فکر میکردم من که درسم خوبه کاش شاگرد داشتم به مامان میگفتم میگفت تو که همه چی داری چرا تو این فکرایی میگفتم دوست دارم دستم بره تو جیب خودم چه بچه ایی بودم واقعا به به بعد من با این طرز فکر گرفتن شاگرد تا مقطع سوم راهنمایی چادر میزدم تو اتاقم خاله بازی میکردمیادش بخیر یه بار وسط خاله بازی رفتم دبل سی اومدم دیدم مامان بابا به زور خودشونو تو چادر جا دادن گفتن اومدیم مهمونیراستی یادتونه گفتم اگه معدلم بالا بشه یه مبلغی به عنوان جایزه میدن که همسری برای اون تحقیقم که انجامش داد دونمره داشت میگفت منم از جایزت سهم میبرم اما نمیخوام همون باشه کادوی تولدت از طرف مناون مبلغ پیش از بابا گرفتم خرید کردم نمیدونید چه حس عالی خاصی داره برای اولین بار با پول دست رنج خودت خرید کنی حالا برای من دست رنج نبود مغز رنج بودYatta Smiley عکس خریدامم ادامه مطلب میزارم خریدهام ادامه داره یه مانتو و کتونی دیگه هم میخوام که پنج شنبه ایشالا بعد از ام ار ای میرم از ولیعصر میگیرم رژ لاک گوشواره جینگیلم میخوام شاید فردا با مترو اومدیم از مترو خریدم همسری بدش میاد از مترو خرید کنم میگه بهداشتی نیست اما خرید از مترو بهم یه حس خوبی میده نمیدونم چرارژ نمیگیرم بخاطر گوش دادن به حرف همسریم اما دیگه لاک گوشواره که دیگه اشکالی ندارهامشبم مامان2 اس داد گفت دوری پسرم باعث شده دلتنگ شما هم بشم مامان پیشم بود اس دادم خوند گفت تعارف بزن بیاد بگو منم دلتنگم منم گفتم یه روز ناهار تشریف بیارید اینجا ماهم از دیدنتون خوشحال میشیم گفتن وقت زیاده سفرتون همیشه پربرکت باشه من اونسری که مامان2 اومد خونمون قشنگ حس کردم که از دیدن من یه جورایی دلش اروم گرفت مخصوصا وقتی خودشون به مامان گفتن الان که فافا رو دیدم انگار پسرم دیدم دلم اروم شد به همسری که مرخصی نمیدن مسئولای بووووووووووووووووووووووووووووووووووق تا دل مامان2 من همسری اروم بگیرهhttp://www.freesmile.ir/smiles/480919_angry.gif

عشقنامه:قربونت بشم عشقم که امروز وقتی ازت پرسیدم لاغر که نشدی گفتی نمیدونم بعد همونجور که من میدونم تو فکرم هستش لبو لوچتو اویزون کردی با ناراحتی گفتی سیاه شدم ولی منم از فکر اینکه الان قیافت چه جوری شده ضعف کردم بلند بلند خندیدم گفتم شما از اولم سیاه بودی میدونم از اینکه بگم سیاهی پوستت تیرس بدت میاد از قصد میگم تا صدات دربیاد بگی نخیرم نیستم خودت سیاهی منم بلندتر بخندم پوست گندومی تو چه سیاه بشه چه سفید بشه چه هر رنگ دیگه برای من فرقی نداره تو اول اخر فقط عشق منی جیگرم جـــــــیگرم جـــــــــــــــــــــیگرم

مانتو صورتی گرفتم برای مراسم جشن عروسی اقوام مشکی هم برای یونی

دیگه لازم به توضیح نیست مشاهده میکنید کوله و کتونی برای مصرف در یونی

این دیگه مغزرنجی نیست بابا به سلیقه خودش گرفته شاید بیمارستان رفتنی ازش استفاده کنم

شلوار جین دمپا دیگه خسته شدم از لوله و شلوار ورزشی جیگملم به سفارش همسری عزیز که دوست داره تیپ اسپرت بزنم

لیف جوجه ایی لاک برق ناخن و کش سر(فقط کش سر از مترو خریدم قابل توجه سرباز وطن)

جامدادی و رژگونه

خاطرات عاشقانه من ونفسیم...
ما را در سایت خاطرات عاشقانه من ونفسیم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1manonafasiim1 بازدید : 214 تاريخ : پنجشنبه 6 آبان 1395 ساعت: 11:02